خاطره یک روز برفی
پروردگارا: آرامش را همچون دانه های برف آرام و بی صدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار دیشب شهر ما بواسطه برف سفید پوش شد نیایش خانم هم مثل بقیه خوشحال بود و دوست داشت که برف بازی کند قرار شد اگه فردا اداره تعطیل بود آدم برفی درست کنیم ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
19:24
شب یلدا
شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. یلدا مبارک ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
17:02
تولد سه سالگی
امروز برایت زیباترین گلهای دنیا را خواهم آورد هر چند تو مهربانتر از همه آنهایی تولد تو آغازیست برای یک دنیا مهربونی تولد همه خوبیهاست دخترم عزیزم تولد سه سالگیت مبارک امسال تولد نیایش خانم رو به خواسته خودش در مهد کنار دوستانش گرفتم خیلی خوب برگزار شد اتفاقا" دوست عمو عباس هم که نوازنده بود اومد و بچه های کلی نای نای کردن در آخر همگی شعر تولد رو خوندن ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
20:56
سفر شمال
بعد از مشهد به اتفاق خانواده عمو جونی رفتیم شمال بچه ها کنار ساحل کلی بازی کردن در ضمن همگی سوار قایق موتوری شدیم خیلی باحال بود ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
17:36
سفر مشهد
شهریور ماه بود که به اتفاق خانواده عموعباس از رفسنجان راهی مشهد شدیم نیایش و آیلین خانم با هم بازی و بعضی وقتها هم باهم درگیر میشودن توی این مدت که مشهد بودیم چند بار حرم رفیتم در باغ وحش بود که نیایش سوار اسب کوچولو شد ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
16:38
شعرهای که عسل خانمم یاد گرفته
بزغاله با شادي اينور و اون ور مي ره شيطونه و كوچيكه زود حوصلش سر مي ره زرنگه و باهوشه قشنگ و بازيگوشه مي گرده توي دشتا سر مي كشه به هرجا شب شب شب اومد كدوم شب اونكه موهاش سياهه رو دامنش يه ماهه كدوم ماه اون كه تو آسمونه قشنگ و مهربونه چادر نقره داره دور و برش پر شده از ستاره كدوم،كدوم ستاره ستاره اي كه مثل يك چراغه مثل گلهاي ياس توي باغه مي خوام بياد پايين منو ببينه مثل گلي رو دامنم بشينه اتل متل يه مورچه قدم مي زد تو كوچه اومد يه كفش ولگرد پاي اونو لگد كرد مورچه پا شكسته راه نمي ره نشسته دونه ها رو بار كنه تو لونه انبار كنه مورچ...
نویسنده :
مامانی وبابایی
22:46