نيايشنيايش، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

خانم کوچولوی خانه ما

خاطره یک روز برفی

  پروردگارا: آرامش را همچون دانه های برف آرام و بی صدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار   دیشب شهر ما بواسطه برف سفید پوش شد نیایش خانم هم مثل بقیه خوشحال بود و دوست داشت که برف بازی کند قرار شد اگه فردا اداره تعطیل بود آدم برفی درست کنیم                     ...
4 دی 1391

شب یلدا

  شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. یلدا مبارک   ...
26 آذر 1391

تولد سه سالگی

  امروز برایت زیباترین گلهای دنیا را خواهم آورد  هر چند تو مهربانتر از همه آنهایی تولد تو آغازیست برای یک دنیا مهربونی تولد همه خوبیهاست دخترم عزیزم تولد سه سالگیت مبارک امسال تولد نیایش خانم رو به خواسته خودش در مهد کنار دوستانش گرفتم خیلی خوب برگزار شد   اتفاقا" دوست عمو عباس هم که نوازنده بود اومد و بچه های کلی نای نای کردن           در آخر همگی شعر تولد رو خوندن                ...
19 مهر 1391

سفر شمال

بعد از مشهد به اتفاق خانواده عمو جونی رفتیم شمال   بچه ها کنار ساحل کلی بازی کردن  در ضمن همگی سوار قایق موتوری شدیم خیلی باحال بود     ...
30 شهريور 1391

سفر مشهد

شهریور ماه بود که به اتفاق خانواده عموعباس از رفسنجان راهی مشهد شدیم    نیایش و آیلین خانم با هم بازی و بعضی وقتها هم باهم درگیر میشودن توی این مدت که مشهد بودیم چند بار حرم رفیتم در باغ وحش بود که نیایش سوار اسب کوچولو شد                 ...
20 شهريور 1391

شعرهای که عسل خانمم یاد گرفته

  بزغاله با شادي اينور و اون ور مي ره شيطونه و كوچيكه زود حوصلش سر مي ره زرنگه و باهوشه قشنگ و بازيگوشه مي گرده توي دشتا سر مي كشه به هرجا    شب شب شب اومد كدوم شب اونكه موهاش سياهه رو دامنش يه ماهه كدوم ماه اون كه تو آسمونه قشنگ و مهربونه چادر نقره داره دور و برش پر شده از ستاره كدوم،كدوم ستاره ستاره اي كه مثل يك چراغه مثل گلهاي ياس توي باغه مي خوام بياد پايين منو ببينه مثل گلي رو دامنم بشينه     اتل متل يه مورچه قدم مي زد تو كوچه اومد يه كفش ولگرد پاي اونو لگد كرد مورچه پا شكسته راه نمي ره نشسته دونه ها رو بار كنه تو لونه انبار كنه مورچ...
4 ارديبهشت 1391